پاییز سال نود بود که نقاشی های ننه صنوبر مهدور ۷۸ ساله در اینترنت منتشر شد پیرزنی که با کشیدن نقاشی های کودکانه ی خود در محله یافت آباد و امام زاده حسن (ع) تهران به امرار معاش می پرداخت.
وقتی پست مشهورترین نقاشی های دینا رو آماده میکردم یاد ننه صنوبر افتادم که در ادامه تصاویرش را می بینید از دوستان و بچه محلی های امام زاده حسن و فلاح و سجاد اگه کسی خبری از ایشون داره باطلاع بیست و بیستی ها برسونند
وقتی مردم مشغول شنا در سواحل کالیفرنیا بودند ناگهان کوسه ای به ساحل نزدیک شد و در همان جا در جلوی دید همگان اقدام به وضع حمل کرد. بعد از این مردم دور او جمع شده و عکس های زیادی از این وضع حمل تهیه شد.
نوزاد این کوسه بسیار کوچک بود و بعد از وضع حمل آنها به دریا بازگشتند. این یکی از بی سابقه ترین تصاویری بود که از وضع حمل این کوسه بدست آمده بود.
اما اصل موضوع این است که شرکت تبلیغاتی و بازاریابی هورنت می خواسته با این تصویر از یک ماشین تبلیغ کند؛ اما هرگز فکر نمی کردند که کارشان ضد تبلیغ باشد!
تصادف دلخراش اتوبان قم – تهران که منجر به کشته شدن ۴۳ نفر و مصدومیت ۴۴ نفر از هموطنانمان شده، تلخترین خبر دیروز و سالهای اخیر قم است، اما در اوج این تلخیها روایتی از فداکاری مادر برای نجات فرزند ۶ سالهاش جذاب است. امیرحسین زارع، کودک ۶ ساله یزدی که به همراه مادرش از تهران عازم یزد بود نمیدانست صندلی شماره ۲۰ اتوبوس او را تنها بازمانده خانواده زارع در این حادثه مرگبار میکند.
امیرحسین پدرش را سالهای گذشته از دست داده بود و با مادر و تنها برادرش زندگی میکرد که در این سانحه مادرش گرفتار شعلههای خشمگین آتش اتوبوس شد و این کودک ۶ ساله بیکس و تنها از میان آهن پارههای سوخته اتوبوس بیرون کشیده شد با جراحاتی که به او وارد شده برای مداوا با بیمارستان نکویی منتقل شد. بستگان همه مصدومان این حادثه بر بالین بیماران حاضر شدند اما این کودک یزدی با وجود زخمهای فراوان نه زبان ناله داشت و نه نای حرکت. همه زبان او شده بودند تا مرهمی باشند بر داغ از دست دادن مادر فداکارش. لهجه شیرین امیرحسین و تنهایی او تنها بهانهای بود که بغض فروخورده همه کسانی که بر بالین رنجور امیرحسین حاضر بودند بترکد. امیرحسین که با سر پانسمان شده، اطرافیان را عمو صدا میزد، همه را به گریه انداخت. از همان دقایق اولیه که او را به بیمارستان منتقل کردند، پیوسته سراغ مادرش را میگرفت. به او میگفتند مادرش میآید اما عواطف کودکانه او حس دوری از مادر را به مرگ تبدیل کرده بود. او میدانست که مادر خود را فدای او کرده است. تلاش توام با دلسوزی برای مداوای این کودک مصدوم منجر به درگیری لفظی جزئی بین پرستار اورژانس و مسئول رادیولوژی شده بود. پرستار با اشکهای حلقه زده در چشم میگفت: به خدا این کودک گناه دارد، کسی را ندارد، اول از این عکس بگیرید. مگر میشود جز مرگ، مادری را از فرزند جدا کرد. آری! این بار برخلاف تصور همه روانشناسان که جان انسان عزیز است، مادر امیرحسین، فرزندش را از شیشه اتوبوس به بیرون هدایت کرده تا خود گرفتار آتش شود و فرزند دلبندش نجات یابد. چه زیباست این حس مادرانه که برای همیشه ماندگار شد و مادر امیرحسین را به اوج مادرانه رساند.
دوشنبه شب گذشته تصادف دو دستگاه اتوبوس مسافربری در اتوبان قم – تهران ۴۳ کشته و ۴۴ مصدوم بر جای گذاشت. این حادثه ساعت ۲۲ و ۴۹ دقیقه دوشنبه گذشته ۱۸ شهریور ۹۲ در کیلومتر ۲۳ اتوبان قم – تهران به وقوع پیوست و بر اثر آن هر دو دستگاه اتوبوس دچار آتش سوزی شدید شدند. شدت این تصادف به گونهای بود که اجساد کشتهشدگان قابل شناسایی نیست و باید از طریق آزمایشهای خاص در پزشکی قانونی شناسایی شوند. علت این تصادف مرگبار انحراف به چپ اتوبوس اصفهان – تهران و عبور از گاردریل وسط اتوبان و برخورد با اتوبوسی که از تهران عازم یزد بوده اعلام شده است. ۴۳ مصدوم این حادثه بلافاصله به سه بیمارستان شهید بهشتی، علی ابن ابیطالب و نکویی منتقل شدند و هماهنگی لازم برای انتقال کشتهشدگان این تصادف انجام شده است.
منابع فلسطینی گزارش دادند که مقاومت فلسطین عصر دیروز ۶ جاسوس رژیم صهیونیستی را در غزه اعدام کرد.بر اساس این گزارش این ۶ جاسوس در حین عملیات تصویربرداری و جاسوسی و انتقال اطلاعات از مبارزان فلسطینی دستگیر شدند.
زنگ زدم پشتیبانی میگم: چرا سرعت اینترنتم کم شده ؟
!میگه: چون کندی سرعت داریم !!!!!
گفتم اجرت با سید الشهدا خیالم راحت شد،
یه خانواده از نگرانی در اوردی ! پس دلیلش اینه !!! البته خودمم شک کرده بودماااا !
یادم میاد سرکلاس دوم بودم معلممون ازم پرسد : آیا می دانید رود هیرمند به کدام دریا می ریزد؟
منم گفتم : بله می دانم !
معلم جریمم کرد یک صفحه کامل نوشتم رود هیرمند:)))
اگر کسی ازتوی ماشینش به تو فحش داد تا پیاده نشده و قد و قامتش را ندیدی جوابش را نده !! تجربه دارم که میگماااا
من موندم این خارجیها با اینهمه بحران های اقتصادی و فرهنگی و از بین رفتن انسانیت وفروپاشی بنیان خانواده ها و فسادهای عظیم مالی و از بین رفتن آزادی های اجتماعی هیچکدومشون به فکر مهاجرت به ایران نمیوفتن
عقل ندارند اینها اصلا
ﯾﺎﺭﻭ ﺩﺍﺷﺖ ﻫﯽ ﺗﻒ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﺩﺭﯼ ﻭﺭﯼ ﻣﯿﮕﻔﺖ
ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘم ﭼﯽ ﺷﺪﻩ؟
ﮔﻔﺖ ﺗﻮﯼ ﮐﻮﭼﻪ ۶ ﻣﺘﺮﯼ ﯾﻪ ﺗﺮﯾﻠﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﻋﻘﺐ ﻭ ﺟﻠﻮ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺩﻭﺭ ﺑﺰﻧﻪ، ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺁﻗﺎ ﻧﻤﯿﺸﻪ
ﮔﻔﺖ ﺍﮔﻪ ﺷﺪ ﭼﯽ؟
ﮔﻔﺘﻢ بر ـ ـ ن ﺗﻮ ﺩﻫﻨﻢ ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ،
ﻧﺎﻣﺮﺩ ﭼﻪ ﺩﺳﺖ ﻓﺮﻣﻮﻧﯽ ﺩﺍﺷﺖ :!
سخت ترین کار زمان دانش آموزی خوردن نارنگی زیر میز ، سر کلاس بود ! لامصب بوش میپیچید ))))))
چقدر خوبه وقتی داری جوجه کباب درست میکنی , خودش بچرخه بگه اینجام اینجام اینجام نپخته …
دانشمندا چه میکنن پس ؟؟؟
کشیدن ترمز دستی قبل دعوا تو خیابون قدرتی به آدم میده که فنون معبد شائولین در چین همچین قدرتی رو نمیده ))))
تولدم بود پسرداییم که به زور۴ سالش میشه
اومده میگه میخوام واست شعر بخونم اجازه میدی؟
گفتم بفرما پسردایی جون
شروع کرد به خوندن:
سلام سلام عزیزم
گوساله ی عزیزم
دمت سفید و آبی
پشکل نریز رو قالی!
من
پسرداییم
سهراب سپهری
جمع خانواده ))))
چرا وقتی کنترل گم میشه همه فک میکنن زیر منه؟؟؟؟ هی میگن پاشوو… نه اینجوری نه کامل پاشووو…
نیس دیگه آقاجون باشه احساس میکنم دیگه
آقا من از وقتی فهمیدم مونگول ب انگلیسی میشه قوم مغول، دچار خوددرگیری مزمن (مضمن، مذمن ) شدم!هروقت یکی بهم میگه مونگول نمیدونم منظورش اینه ک وحشی ام یا اینکه خنگم!
مسئولان رسیدگی کنن! آخه این چ وضعشه؟!
دیروز بابام کار داشت، رفتم گفتم بابا دندونم شدید درد میکنه!
میگه عب نداره، داری قد میکشی!
حالام برو کار دارم!
آخه واقعا من چی بگم؟!
من مامان بابای خودمو میخوام…
امروز خیر سرم هوس تن ماهی کردم رفتم خریدم ۸۰۰۰ تومن
فکر کنم با این قیمت توش پری دریایی باشه …
غدیما که بچه بودم از ترس دیو و غول و اژدها شب موقه ی خواب زیر پتو قایم میشدم
اما الان از ترس یک فروند پشه زیر پتو قایم میشم
بیشعور خطرناک تر هم هست دفاع موشکی بالستیک هم نمیتونه منهدمش کنه
تازه رادار گریز هم هست
دوستان میخواستم بدونم شمام وختی هویج میخورین اول قسمت روییشو میخورین بعد میرین سراغ مغزش…؟!
یا فقط من همچین سادیسمی دارم…؟! ^_^
زیر بـــارون تـــنـــد یـــا بـــاید چـــاقـــو خورد یا بـــاید بـــالـا سر کســـى که چـــاقو خــورده بشـــینـــى
و بگـــى خـــــــــــــــدااااااااااااا
وگـــرنـــه همیـــنجـــورى اصـــلــا فـــایـــده نـــداره … ))))))))))))
تو این شبای امتحان من نمیفهمم دارم درس میخونم یا راز بقاء میبینم تازه فهمیدم جنگلیه این اتاق من ماشالله از هر نوع حشره ای بخوای اینجا پیدا میشه این مورچه بالدارا که نگو…
اصلا میان باهات درد و دل میکنن منم نامردی نمیکنم هر چی میاد جلوم میکشم
خلاصه یه جورایی حس میکنی داری فیلم ترسناک میبینی ولی از نوع ۳ بعدیش… فقط نمیدونم اینا چیجوری روزا خودشون رو قایم میکنن… والا…
مامانم دیشب داشت سر نماز دعا می کرد منم پشت در اتاقش بودم
مامانیم: خدایا…قربون بزرگیت…مهر این درس خوندن رو به دل دختر منم بنداز!!!!
اخه چرا فقط دختر من به کتاب الرژی داره؟؟؟
مامان: :^(
من: :^)))
دختر همسایمون زنگ خونمونو زده،رفتم درو باز کردم
میگم سلام بفرمایید،
میگه: سلام خونه اید؟!!!!
گفتم: نه منو که میبینی آخرین مدل پیغام گیر هستم لطفا بعد از شینیدن صدای بوق پیغام خودتان را بگذارید!!!:|
تو بهترین گل دنیایی،
امّا نه صبر کن؛ پـرچـم کمک داور بالاست، آفسایده!!!
روی زمــیــنــی زنـدگـی مـی کــنــیــم که خــودش رو ” جــــو ” گرفته !
دیگه تــکـلـیـفــ آدمـــاش مــعــلـومه …!
نمیدونم چرا دخـترای امـــروزی از سایز کله شون راضـی نیستند !
حتــــــما بـــاید یه قابـلمه یا زود پزی ، چیزی بـذارن زیر روسری شون تا ســـرشـون بشــه اندازه گنبد امامزاده داود …
والا ما که نفهمیدیم … ﭘﺸﻢ ﺷﯿﺸﻪ، ﺩﻗﯿﻘﺎ ﮐﺠﺎﯼ ﺷﯿﺸﻪ ﺍﺳﺖ؟!
گاج منتشرکرد:
اولی ها، دومی ها، سومی ها، کنکوری ها…
خــــــاک بر سرتــون با این وضع درس خوندنتون… )
دیشب پشت چراغ قرمز یه دختره خشگل و ناز توی یه سانتافه بود …
براش دست تکون دادم ،
اونم همینکارو کرد و بوسم برام پرت کرد !
خلاصه عشق وصفا و صمیمیت خیلی خوشگل داشت پا میداد
فقط تنها ایرادی که داشت این بود که سنش حدودِ ۴ یا ۵ سال بود:)))
دفاتر ازدواج به علت کسادی اعلام کردند
با هر ازدواج دائم یک ازدواج موقت هدیه بگیرید!
هیچ کس تنها نیست حتی همسر اول
ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻣﯿﮕﻢ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﭘﺴﺮِ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻭ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﭼﻪ ﺣﺴﯿﻪ؟
ﻣﯿﮕﻪ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﺑﺮﻭ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﺖ ﺑﭙﺮﺱ !!!!
این پشه ها استعدادشون تو تقلید، از میمونا هم بیشتره…!!!! لا مصبا همچین صدای هلیکوپتر در میارن، که من هر شب کابوس میبینم که یه یه هلییکوپتر داره رو لپم، یا مثلا رو پیشونیم فرود میاد. قبول دارید عایا؟